آلودن لب به آب. اندکی آب به دهان گرفتن و توسعاً آشامیدن آب: لب تر مکن به آب که طلق است در قدح دست از طعام دار که زهر است توأمان. خاقانی. چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل. سعدی. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب پنهان خوردن و سخن گفتن مرادف زبان زدن است: بهاری یافتم زو بر نخوردم فراتی دیدم و لب تر نکردم. نظامی. ز چندین نکته ها کم گشت لب تر ندیدم هیچ نقشی زین نکوتر. میرخسرو
آلودن لب به آب. اندکی آب به دهان گرفتن و توسعاً آشامیدن آب: لب تر مکن به آب که طلق است در قدح دست از طعام دار که زهر است توأمان. خاقانی. چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل. سعدی. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب پنهان خوردن و سخن گفتن مرادف زبان زدن است: بهاری یافتم زو بر نخوردم فراتی دیدم و لب تر نکردم. نظامی. ز چندین نکته ها کم گشت لب تر ندیدم هیچ نقشی زین نکوتر. میرخسرو